مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
شبیه تک درختی در دل صحرای غمهایم میان هـایهـای گـریههـایم، باز تـنهـایم منم آن سنگ در چاهی که تاریک است دنیایم منم آن حال بیماری که آسان نیست احیایم منم آن سائلی که باز هم از سفره جا مانده خدایا باز کن در را، منم مهمان ناخوانده شنیدم باز هم مهمان نوازی کردهای، آری سر من را هم امشب بند کن اینجا به یک کاری زمینگیرم، پـریدن به پر و بالـم نمیآید من آن صیدم که صیادی به دنبالم نمیآید ولی تو بر خلاف دیگران، آغوش وا کردی بدی کردم به تو اما همیشه خوب تا کردی هزاران بار دستم را گرفتی تا که برگردم به جایش معصیت کردم، نفهمیدم، غلط کردم میان نفس خود گم بودم و دنبال من گشتی خدایا پس مهـیا کن بـرایم راه برگـشتی الهی چـشمهایم را دوباره مثـل دریا کن غل و زنجیر دور دست و پایم را خودت وا کن خودت سوز دعایی با صداقت ده به نای من که چیزی در نمیآید از این العفوهای من برای بخشـشم باید به فکر دیگری باشم چه بهتر از همین امشب، پی آن خواهری باشم که هم داغ عزیز و هم اسیری و جسارت دید به بزم دشمنان شد ذوالفقار و نیمه شب نالید قسم بر معجر زینب، بپوشان این گناهانم به حق چادری که سوخت، در آتش نسوزانم! |